ماییم شسته زآب می دست از همه آلودگی از جامی غزل 450

ماییم شسته زآب می دست از همه آلودگی

1 ماییم شسته زآب می دست از همه آلودگی سوده سری در پای خم وز درد سر آسودگی

2 وقتی به عشق نیکوان بودم ز بودخویش گم و اکنون به خود درمانده ام خوش وقت آن گم بودگی

3 تا سر به بالینم ز تو بر بستر بی بستری در خون غنوده هر شبی چشمم ز شب نغنودگی

4 خون جگر پالوده ام از شعر مژگان عمرها با من دلت صافی نشد با این همه پالودگی

5 با خود فروشانم مکن همسر که من خاص توام دارد تفاوت در بها بازاری از فرمودگی

6 دل ساده از نقش طرب پا سوده در راه طلب با دولت دردت خوشم زین سادگی و سودگی

7 جامی نشد در عاشقی ز اشک دروغین سرخ رو کامل عیاری کی رسد مس را ز روی اندودگی

عکس نوشته
کامنت
comment