ما خسته خاطریم و دل افگار و دردمند از جامی غزل 261

ما خسته خاطریم و دل افگار و دردمند

1 ما خسته خاطریم و دل افگار و دردمند زان یار جنگجوی و نگار جفاپسند

2 ای ناچشیده چاشنی درد بیدلان از حال ما بترس و بر احوال ما مخند

3 می کرد جا به خاطر ما پند پیش ازین اکنون که بند عشق قوی شد چه جای پند

4 ما را میان اهل وفا عشق برکشید هر جا که می رویم به عشقیم سربلند

5 بستم به خاکبوس درش رشته امید بر کاخ عرش می فکند همتم کمند

6 بس نازک است خاطر رندان درد نوش ای زاهد فسرده دل ابرام تا به چند

7 جامی ز نقشها سوی بی نقش راه برد خود را به نقش بست بر آن شاه نقشبند

عکس نوشته
کامنت
comment