- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما از غم تو بی سر و سامان نشسته ایم بی وصل تو بماتم هجران نشسته ایم
2 زان دم که خط دوست بپوشید روی او با دود دل ز آتش پنهان نشسته ایم
3 اندر هوای چشم و دو زلف سیاه او بیمار و ناتوان و پریشان نشسته ایم
4 چون چشم مست اوست مرا ساقی از ازل سرمست و پرخمار بدوران نشسته ایم
5 عمری در انتظار که روشن شود دلم از شمع روت با دل سوزان نشسته ایم
6 تا روی چون چراغ تو شد شمع مجلسم در پرتو جمال تو حیران نشسته ایم
7 چون بلبلان بموسم گل با هزار درد اندر هوای روی تو نالان نشسته ایم
8 فارغ ز مدعی و ز اغیار بوده ایم بی زحمت حسود بیاران نشسته ایم
9 همچون اسیری در غم آن سرو سیم بر با روی زرد و دیده گریان نشسته ایم