پیر شدیم و به دل داغ جوانان هنوز از جامی غزل 464

پیر شدیم و به دل داغ جوانان هنوز

1 پیر شدیم و به دل داغ جوانان هنوز ماند تن از کار و جان طالب جانان هنوز

2 رسته دندان گشاد رخنه حرمان و من کام طلب از لب تنگ دهانان هنوز

3 تن شده مویی و مو گشته سفید و دلم مویه کنان از غم موی میانان هنوز

4 مرده صدساله را مژده تو جان دهد لب نگشاده به آن مژده رسانان هنوز

5 خاک توام دست من کی به رکابت رسد گرد تو نایافته بادعنانان هنوز

6 لب ز سخن بسته ام غنچه وش اما چو خار نشتر ریش منند تیززبانان هنوز

7 جامی اگر چه نماند نظم تو را رونقی سخره طبع تواند سحربیانان هنوز

عکس نوشته
کامنت
comment