- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می زنیم سالها شد کین منادی را بعالم می زنیم
2 آمدن ما را بدین عالم، بگو: معنیش چیست؟ روح پاک آورده و بر خاک آدم می زنیم
3 عشق او از حد گذشت و جان ما از عد گذشت چون قدم در راه عشق دوست محکم می زنیم
4 ما که اسرافیل وقتیم، از طریق معرفت نفحهای صور را بر جان محرم می زنیم
5 جان ما چون شاه عشق افراخت صد چتر و علم سنجش شاهی جان بر عرش اعظم می زنیم
6 دم بدم ما را رقیب آزار می جوید ولی تا دمی داریم از سودای تو دم می زنیم
7 واعظان گویند: ما مفتی دانا گشته ایم بر چنین افسانها «الله اعلم » می زنیم
8 وجد ما از حد گذشت و جان ما از صد گذشت تا سماع عشق را بر جان مسلم می زنیم
9 قاسمی، این عشق دریاییست مردم خوار و ما خویشتن را از هوای عشق بر یم می زنیم