1 مائیم و دلی ز دست رفته در پای فتاده، پست رفته
2 در کوی تو پارسا رسیده وز پیش تو بت پرست رفته
3 ز افتاده دل منت چه خیزد قلبی به هزار دست رفته؟
4 مائیم ز دست دل در این کوی هشیار رسیده، مست رفته
5 امید قرار نیست شاهی از صبر دلی که هست رفته
1 جان به یاد تو یاد کس نکند دل ز غم خوردن تو بس نکند
2 به فراق تو خو کنم ناچار بختم ار با تو همنفس نکند
1 باز آی، که دل بی تو سر خویش ندارد بیمار تو از جان رمقی بیش ندارد
2 از داغ تو ذوقی نبرد عاشق بیدرد مرهم چکند آنکه دل ریش ندارد؟
1 مبارک، منزلی کان خانه را ماهی چنین باشد همایون، کشوری کان عرصه را شاهی چنین باشد
2 یک امروزی عتاب آلوده دیدم روی او، مردم کسی را جان کجا ماند، اگر ماهی چنین باشد؟