عاشقیم و مست صهبای لقا از اسیری لاهیجی غزل 34

اسیری لاهیجی

آثار اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

عاشقیم و مست صهبای لقا

1 عاشقیم و مست صهبای لقا از خودی بیگانه با حق آشنا

2 در شعاع آفتاب روی او نیست گشته هست گشته بارها

3 نوش کرده باده جام فنا یافته از هستی باقی بقا

4 نیست گشته از من و مایی تمام دیده خود را عالم بی منتها

5 یافته از روی جان افروز دوست هر یکی از درد دل را صد دوا

6 تا شدم واقف ز ناز و شیوه اش دیده ام در هر جفایی صد وفا

7 از گل رویش دمادم میرسد بلبل جان را دو صد برگ و نوا

8 کاشکی صد جان و دل بودی مرا تا برایش کردمی هر دم فدا

9 چون اسیری از خودی خود گذشت گشت محرم بزم وصل دوست را

عکس نوشته
کامنت
comment