- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل ما بغمزه بردی، رخ مه نمی نمایی بکجات جویم، ای جان، ز که پرسمت؟ کجایی؟
2 بگشا نقاب و آن رو بنما بما،که ما را بلب آمدست جانها ز مرارت جدایی
3 بنماند جانم از درد و بماند تاا قیامت بمن اسم جان سپردن،بتو رسم دلربایی
4 نه چنان خراب و مستم،که توان مرا کشیدن ز طریق عشق و رندی،بصلاح و پارسایی
5 نفسی نقاب بگشا:دل و دین ببر بغارت که دمی خلاص یابم ز غم منی و مایی
6 من اگر جفاست کارم، بتو بس امیدوارم بجز از تو کس ندارم، که تو معدن وفایی
7 ز سر نیاز گفتم که :گدای تست جانم بکرشمه گفت :قاسم،تو گدای پادشایی