1 ماییم نهاده سر بفرمان شراب جان کرده فدای لب خندان شراب
2 هم دست بجان آمد از ساغر می هم بر لب ساغر آمده جان شاب
1 مخور ای دل غم بسیار مخور ور خوری جز غم دلدار مخور
2 نه غم یار عزیزست؟ آن نیز اگرت هست نگهدار مخور
1 باد بر خاک ترک تازی کرد با عروسان خفته بازی کرد
2 ابر از آب دیده وقت سحر جامۀ شاخ را نمازی کرد