- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رخ سوی خرابات نهادیم دگربار در دام خرابات فتادیم دگربار
2 از بهر یکی جرعه دو صد توبه شکستیم در دیر مغان روزه گشادیم دگربار
3 در کنج خرابات یکی مغبچه دیدیم در پیش رخش سر بنهادیم دگربار
4 آن دل که به صد حیله ز خوبان بربودیم در دست یکی مغبچه دادیم دگربار
5 یک بار ندیدیم رخش وز غم عشقش صدبار بمردیم و بزادیم دگربار
6 دیدیم که بیعشق رخش زندگیی نیست بیعشق رخش زنده مبادیم دگربار
7 غم بر دل ما تاختن آورد ز عشقش با این همه غم، بین که چه شادیم دگربار
8 شد در سر سودای رخش دین و دل ما بنگر، دل و دین داده به بادیم دگربار
9 عشقش به زیان برد صلاح و ورع ما اینک همه در عین فسادیم دگربار
10 با نیستی خود همه با قیمت و قدریم با هستی خود جمله کسادیم دگربار
11 تا هست عراقی همه هستیم مریدش چون نیست شود، جمله مرادیم دگربار