در کویِ دوست گر از حکیم نزاری قهستانی غزل 931

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

در کویِ دوست گر چه نه مردانه می‌رویم

1 در کویِ دوست گر چه نه مردانه می‌رویم هر چون که هست واله و دیوانه می‌رویم

2 شوریده‌ایم و شیفته بر زلف و خالِ او در دامِ فتنه از پیِ آن دانه می‌رویم

3 در بحرِ عشق گر چه گران هم چو لنگریم تا آشنا نداند بیگانه می‌رویم

4 روزی هزار بار اگر توبه می‌کنیم پیمان شکسته با سرِ پیمانه می‌رویم

5 یک پل نه در ممالکِ فقر و چو پیل مست در ملکِ پادشاه ملوکانه می‌رویم

6 باز از میانِ خلق کناری گرفته‌ایم در جستجوی گنج به ویرانه می‌رویم

7 گه شمع جمع مجلس انسیم و گاه باز پر سوخته ز شوق چو پروانه می‌رویم

8 چون اقتدا به پیرِ خرابات کرده‌ایم بر جاده‌ی غرامت و شکرانه می‌رویم

9 بر سنّتِ نزاری اگر بر ملالِ طبع دل تنگ می‌شویم به می‌خانه می‌رویم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر