ناخورده شراب ناب مستیم از سعیدا غزل 507

سعیدا

سعیدا

سعیدا

ناخورده شراب ناب مستیم

1 ناخورده شراب ناب مستیم نادیده خدا خداپرستیم

2 خورشید با ما سجود دارد هر چند که ما ز خاک پستیم

3 در کفر سواد اعظم عشق زنار ز دست فقر بستیم

4 دیدیم جز او فنای مطلق چه تحت و چه فوق هر چه هستیم

5 چون بحر خیال موج زن شد در زورق فکر خود نشستیم

6 سرتا سر کاینات گشتیم از قید قیود عقل جستیم

7 دیدیم طلسم بود و نابود با سنگ محبتش شکستیم

8 جز کفر، رهی به دین ندیدیم هر چند که مؤمن الستیم

9 بی نفی نشد ثبوت، واجب از کفر به زور کفر، رستیم

10 در قبضهٔ قدرتیم چون ما بیهوده به فکر قبض و بسطیم

11 بستیم نظر ز بد سعیدا در خانهٔ عافیت نشستیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر