ما از آن جامِ الستی از حکیم نزاری قهستانی غزل 905

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ما از آن جامِ الستی مستیم

1 ما از آن جامِ الستی مستیم نیستانیم و ز هستان هستیم

2 رویِ هُش‌یاریِ ما ممکن نیست رفته از دست چو تیر از شستیم

3 مشکلِ زهد و ورع بگشادیم توبه چون زلفِ بتان بشکستیم

4 لایق حضرتِ جانان نقدی نیست جز جان که بدو بفرستیم

5 در جهان چون بت ما نیست بتی که به جایِ بتِ خود بپرستیم

6 اوست ممثولِ مثالاتِ دهور ما ز تمثال و مثل وارستیم

7 مبتلاییم به بالاش از آن بر سرِ کویِ بلا بنشستیم

8 از دل و دین و حواری و قصور ببریدیم و بدو پیوستیم

9 عشق ساقی و نزاری هش‌یار باری القصّه از آن می‌مستیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر