1 ما از آن جامِ الستی مستیم نیستانیم و ز هستان هستیم
2 رویِ هُشیاریِ ما ممکن نیست رفته از دست چو تیر از شستیم
3 مشکلِ زهد و ورع بگشادیم توبه چون زلفِ بتان بشکستیم
4 لایق حضرتِ جانان نقدی نیست جز جان که بدو بفرستیم
5 در جهان چون بت ما نیست بتی که به جایِ بتِ خود بپرستیم
6 اوست ممثولِ مثالاتِ دهور ما ز تمثال و مثل وارستیم
7 مبتلاییم به بالاش از آن بر سرِ کویِ بلا بنشستیم
8 از دل و دین و حواری و قصور ببریدیم و بدو پیوستیم
9 عشق ساقی و نزاری هشیار باری القصّه از آن میمستیم