1 ما مست مدام کوی آن خماریم عالم همگی شراب و ما می خواریم
2 هر لحظه جهان بجرعه نوشیدیم مست ابدیم و از ازل خماریم
1 گفت روزی شاه محمود و ایاز خوش بهم بودند با ناز و نیاز
2 با ایاز خاص شاه پر نیاز گفت ای جان و دل را برگ و ساز
1 گفت درویشی که روزی از قضا می شدم اندر بیابان با رضا
2 در میان آن بیابان مهیب ناگهان دیدم یکی شخص غریب
1 چار قسم اند سالکان راه دین حال هر یک را زمن بشنو یقین
2 اولین مجذوب سالک آمدست کاول از جذبه به حق واصل شدست