1 از درد بمردیم دوایی بفرست بی برگان را برگ و نوایی بفرست
2 باری گرهی به کار خلق افتاده یارب ز کرم گره گشایی بفرست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 صنما سنگ دلا سرو قدا مه رویا دلبرا حور وشا لاله رخا گل بویا
2 شیوه از چشم تو آموخت مگر نرگس مست روشنی از تو ربودست مه و خور گویا
1 اوصاف تو کردیم همه ورد زبان را بر مهر تو کردیم سراسر دل و جان را
2 از دیده مرا آب روانست ز مهرت هم در سر مهر تو کنم روح و روان را
1 همیشه میل نگارم بود به سوی جفا نه مهر در دل سنگین او بود نه وفا
2 نه میل خاطر یاران نه شرم در دیده ترحّمی نه در آن دل بود نه ترس خدا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به