-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما به گلزار عذارت همه در بستانیم از خیال می لعلت همه سر مستانیم
2 نیم جانیست که در پای تو انداخته ایم نیست لایق چه توان کرد تهیدستانیم
3 چهره بنما که چو صبحم نفسی بیش نماند کان نفس را ز سر صدق بر آن افشانیم
4 گر به سودای تو در پای بگردد سر ما تو مپندار که از پای تو سر گردانیم
5 ما به امید تو از راه دراز آمده ایم سر مگردان که چو زلفت همه سرگردانیم
6 شعله ی آتش دل هستی ما پست کند گر نه هرلحظه به آب مژه اش بنشانیم
7 پیشتر زان که فلک داد ز ما بستاند ساقیا باده که ما داد ازو بستانیم
8 ما که پیمان وفا با سر زلفت بستیم به وفای تو که هم بر سر آن پیمانیم
9 حالیا در صفت حسن تو چون ابن حسام در کتب خانه ی عشقت ورقی می خوانیم