سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

سلمان ساوجی
سلمان ساوجی

ماییم به پای تو در افکنده از سلمان ساوجی غزل 259

غزل 259 ام از 897 غزلیات

ماییم به پای تو در افکنده سر خویش

1 ماییم به پای تو در افکنده سر خویش وز غایت تقصیر سرانداخته در پیش

2 انداخت مرا چشم کماندار تو چون تیر زان پس که برآورد به دست خودم از کیش

3 ای بسته به قصد من درویش میان را زنهار میازار به مویی دل درویش

4 من شور تو دارم که لبان نمکینت دارند بسی حق نمک بر جگر ریش

5 ساقی مکن اندیشه، بده می که ندارم من مصلحتی با خرد مصلحت اندیش

6 ای جان گذری کن که ز هجران تو مردم بیجان و جهان خود نتوان زیست ازین بیش

7 بازا که من افتاده‌ام و غیر خیالت کس بر سر من نیست ز بیگانه و از خویش

8 عشاق سر تاج ندارند که دارند از خاک کف پای تو تاجی به سر خویش

9 گفتم که دهی کام دلم گفت: لبش نی سلمان بکش از طالب نوشی ستم نیش

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر ماییم به پای تو در افکنده سر خویش

شاعر شعر ماییم به پای تو در افکنده سر خویش چه کسی است ؟

شاعر شعر ماییم به پای تو در افکنده سر خویش سلمان ساوجی می باشد.

شعر ماییم به پای تو در افکنده سر خویش در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر ماییم به پای تو در افکنده سر خویش چیست ؟

قالب شعر ماییم به پای تو در افکنده سر خویش غزل است

مضمون اصلی شعر ماییم به پای تو در افکنده سر خویش چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.