1 با خود همه عیب و با جمال تو خوشیم با خود همه نقص و با کمال تو خوشیم
2 با خود همه سر بسر ملالیم ولی با یاد تو شاد و با خیال تو خوشیم
1 صبح است و گشادند در دیر مغان را پیمانه نهادند بکف مغبچگان را
2 ساقی بده آن رطل گران تا برخ بخت ریزیم وزسر بازنهد خواب گران را
1 راه بیرون شدن از هر دو جهانم هوس است خیمه بیرون زدن از کون و مکانم هوس است
2 تن ناپاکم و این جان هوسناکم کشت زندگانی نفسی بی تن و جانم هوس است
1 قرارگاه جهان بر مدار تقدیر است عجب زخواجه که درگیر و دار تدبیر است
2 اگر بلطف بخوانند کبک صیاد است و گر بقهر برانند باز نخجیر است