- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفت آن شمع و ز حسرت شد لب پیمانه خشک برگ گل شد در چمن همچون پر پروانه خشک
2 از وصال او مرا آبی به روی کار بود پنجه ام بی زلف او شد همچو دست شانه خشک
3 صد شکایت در دل، اما لب ندارد زان خبر در درون خانه سیل و آستان خانه خشک
4 گریه از جوش و خروش آسیا آید مرا حیرتی دارم که چون گردیده چشم دانه خشک
5 از تغافل های ابر نوبهاری در چمن غنچه شد همچون دماغ بلبل دیوانه خشک
6 کی توانم برگرفتن یک قدم از جای خویش؟ چون خم می پای من گردیده در میخانه خشک
7 یک دم از آوارگی ایام نگذارد سلیم تا چو آیینه کنم آب و عرق در خانه خشک