1 ما بندگی آن رخ زیبات کنیم و آزادگی طرهٔ رعنایت کنیم
2 شطرنج غمت مدام چون ما بازیم باید که دلت نرنجد ار مات کنیم
1 گر زانکه چو خاک ره ستمکش باشی چون باد همیشه در کشاکش باشی
2 زنهار ز دست ناکسان آب حیات بر لب مچکان گرچه در آتش باشی
1 بر هر دو طرف مزن تو بر یک سوزن و آن زلف شکسته را ز رخ یک سو زن
2 گر آتش عشق تو وزد یک سوزن یک سو همه مرد سوزد و یک سو زن
1 از مهر خود و کین تو در تابم من در چشم تو گوئی به میان آبم من
2 یا من گنهی کردم و در خشمی تو یا تو دگری داری و در خوابم من