چشم تا بر آفتاب عارضت از جویای تبریزی غزل 810

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

چشم تا بر آفتاب عارضت وا می کنیم

1 چشم تا بر آفتاب عارضت وا می کنیم همچو شبنم خویش را محو تماشا می کنیم

2 ما قناعت پیشگان چون شمع شبهای فراق یک گل داغ تو در کار سراپا می کنیم

3 در هوایت گشته این از بس سراپا آرزو جای خود را در حریم خاص دلها می کنیم

4 قطره های خون بجای نکته ریزد خامه ام نامه را از بسکه دردآلود انشا می کنیم

5 سودها بر خورد ما را در ره رفتن ز خویش صد فلاطون را به یک دیوانه سودا می کنیم

6 بسکه می دزدیم امشب از حیا زان رو نگاه تا سحرگه داغ دل را چشم بینا می کنیم

7 شد دل ما پای تا سر غنچه سان جویا دهان بوسه ها زان لعل لب از بس تمنا می کنیم

عکس نوشته
کامنت
comment