- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر لحظه بما از نو رسد تحفة دردی اگر این نبدی عاشق درویش چه خوردی
2 دل چاره درد تو به این کرد که خون شد این چاره نبودی دل بیچاره چه کردی
3 میسوخت سراپای وجودم ز دل گرم گرمی نزدم هر دم ازین غم دم سردی
4 حوران کفن من همه در روی بمالند با خاک لحد گر برم از کوی تو گردی
5 عاشق بشه فرد یگانه ننشیند گر نیست چو فرزین ز دو عالم شده فردی
6 کو بار سبک روح که بهر دل مجروح سازیم ز خاک قدمش مرهم دردی
7 تا چند کمال این همه درمان طلبیدنه رنجی بر و دردی طلاب از باطن مردی