خوش آمدی، ز کجا می‌روی؟ از سلمان ساوجی غزل 325

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

خوش آمدی، ز کجا می‌روی؟ بیا بنشین

1 خوش آمدی، ز کجا می‌روی؟ بیا بنشین بیا که می‌کنمت بر دو دیده جا بنشین

2 همین که روی تو دیدیم، باز شد در دل چه حاجت است در دل زدن، بیا بنشین

3 مرا تو مردم چشمی، مرو مرو ز سرم مرا تو عمر عزیزی، بیا بیا بنشین

4 اگر به قصد هلاک آمدی هلا برخیز ورت ارادت صلح است، مرحبا! بنشین

5 سواد دیده من لایق نشست تو نیست اگر تو مردمی‌ای می‌کنی، هلا بنشین

6 فراغتی است شب وصل را ز نور چراغ به شمع گو سر خود گیر یا ز پا بنشین

7 میان چشم و دلم خون فتاده است دمی میانشان سبب دفع ماجرا بنشین

8 ز آب دیده ما هر طرف روان جویی است دمی ز بهر تفرج به پیش ما بنشین

9 صبا رسول دلم بود و سست می‌جنبید شمال گفت: تو رنجوری ای صبا بنشین!

10 چو گرد داد به بادت هوای دل سلمان برو مگرد دگر گرد این هوا، بنشین

عکس نوشته
کامنت
comment