- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شد وزان سوی رزان باد خزان باز وزان گشت زرد از غم بی برگی خود رنگ رزان
2 برگها بین به چمن گشته چو گلها رنگین نیست جز رنگ بهار اینکه برآورد خزان
3 هست هر برگ و چناری ز کف رنگرزی بسته بر چوب خزان دست همه رنگرزان
4 آن که دی دست زنان بود به عشرت در باغ بینی امروز به صد حسرتش انگشت گزان
5 سرد شد مجلس مستان ز دم باد صبا گویی از انجمن واعظ شهر است وزان
6 شیره را خام به خم کن مپسند ای خواجه کش رسد آفتی از آتش جلاب پزان
7 جامی احسنت که آنگونه که خاطر می خواست آمد آن تازه غزل بلکه بسی بهتر ازان