زشکنجه گر بمیرم نظر از آشفتهٔ شیرازی غزل 788

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

زشکنجه گر بمیرم نظر از تو برنگیرم

1 زشکنجه گر بمیرم نظر از تو برنگیرم چون زتست درد درمان زکسی نمی پذیرم

2 تو زحسن بی نظیری بدیار ماه رویان من دلشده نظرباز و بعشق بی نظیرم

3 چه رها کنی زبندم که سراست در کمندم نه گریز آید از ما که دل است ناگزیرم

4 بخیال زلف و خطت چو شبی کنم تفکر همه ضیمران بروید زحدیقه ضمیرم

5 نه همین فغانم از خلق ببرد خواب راحت که بمردگان دمد صور زناله نفیرم

6 تو که کان کیمیائی تو که نور کبریائی تو که شاه اولیائی نظری که من فقیرم

7 چو خضر زجوی شمشیر تو خورد آب حیوان بزن آبیم بر آتش که زتشنگی نمیرم

8 زلبت حکایتی دوش شنیدم و نوشتم که بیادگار ماند سخنان دلپذیرم

9 چه حلاوتم بمنقار و چه شکرم بنطق است که زآشیان جنت همه شب رسد صفیرم

عکس نوشته
کامنت
comment