- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خسته باد آن دل، که از تیر جفایش خسته نیست رسته باد از غم، دلی کز بند عشقش، رسته نیست
2 گر دوایی نیست ما را، گو به دردی ده مدد ما به خار خشک میسازیم، اگر گلدسته نیست
3 آب خوبی و لطافت، تا به جویش میرود دفتر حسن فلک را یک ورق، ناشسته نیست
4 شکل ماه نو، خم ابروی او را، راستی نیک میماند، دریغا ماه نو پیوسته نیست
5 گردن شیران، به رو به بازی آرد، در کمند طرهاش کز بند و قیدش، هیچ صیدی، خسته نیست
6 مشک را سودای زلفش، خون به جوش آورده است بی سبب خون جگر، در ناف آهو بسته نیست
7 راستی از سر و قدش، طرفهتر در چشم من هیچ شمشادی، به طرف جویباری رسته نیست
8 زهره در چنگ، این غزل از قول سلمان میزند خسته باد آن دل که از تیر جفایش خسته نیست