بپوش خط بناگوش نازنین کسی از جامی غزل 485

بپوش خط بناگوش نازنین کسی

1 بپوش خط بناگوش نازنین کسی که نیست ایمن ازین فتنه عقل و دین کسی

2 به کین هیچکسان برمیان کمر بستی کمر نبسته چو تو هیچ کس به کین کسی

3 به آن صلایه اقبال هر سری نه سزاست مباد خاک درت صندل جبین کسی

4 به دستیاری دولت فلک سبیکه سیم چو ساعدت ننهاده در آستین کسی

5 به خاک سوخته جانا مکن خرام مباد رسد به دامن تو آه آتشین کسی

6 حریم خاص تو خواهم تمام روی زمین نخواهمت که نهی پای بر زمین کسی

7 به زیر طره تو کرده جای خال سیاه چو هندویی که نشسته ست در کمین کسی

8 خوش است عالم از انفاست ای صبا گویی گشاده ای گره از جعد عنبرین کسی

9 بس است خاطر سحرآفرین تو را جامی چه حاجت است درین سحرت آفرین کسی

عکس نوشته
کامنت
comment