- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف حجاب چهره کن تا که جهان سیه کنی پرده بگیر تا که خون در دل مهر و مه کنی
2 چشم تو مست شد زمی لعل تو میفروش وی چند بشیخ و محتسب راز تو مشتبه کنی
3 رخت بمیکده ببر جامه بآب می بشو بر سر کار زاهدان عمر چرا تبه کنی
4 غبغب مهوشان بود تا کی منزل دلت یوسف مصر خویش را چند اسیر چه کنی
5 راه دراز و شب سیه آشفته رهنما بجو خضری و باید از کرم روی مرا بره کنی
6 عیب چه میکنی مرا کز پی او دوم بسر از پی کهربا شدی منع چرا به که کنی
7 چشم ازل توئی و ما در قدم تو پی سپر خاکم و کیمیا شوم گر تو بمن نگه کنی
8 پرتو نور سرمدی جای نشین احمدی خواه بمیکده گذر خواه بخانقه کنی