ما را نمی رود نفسی یاد از جهان ملک خاتون غزل 409

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ما را نمی رود نفسی یاد او ز یاد

1 ما را نمی رود نفسی یاد او ز یاد یارب که یاد او ز دل خسته کم مباد

2 هر چند اعتقاد تو با ما درست نیست هردم زیادتست مرا با تو اعتقاد

3 من جز به یاد تو نزنم یک دم و تو را یک دم نیاید از من آشفته حال یاد

4 پیوسته شادی تو اگر در غم منست هرگز دلم بجز غم عشقت مباد شاد

5 بیداد می کشم ز غمت بر امید آنک روزی به خوشدلی بستانم ز وصل داد

6 از درد هجر اگرچه گرفتار محنتم هرگز ز روزگار تو را محنتی مباد

7 کشتی به تیغ هجر من مستمند را این رخصتت به خون دل عاشقان که داد

8 در لطف و دلبری چو تو فرزند خوبروی از مادر زمانه به نیک اختری نزاد

9 جانم ز اشتیاق فلانی به لب رسید یارب بلای عشق که اندر جهان نهاد

10 بر روز وصل دوست نداریم دست رس یک شب ز روی لطف خدا روزیم کناد

11 حال جهان چو خال تو یکباره تیره گشت تا شور زلف دلکش تو در جهان فتاد

عکس نوشته
کامنت
comment