1 ما را غم دی و محنت فردا نیست آن را چه خوریم غم که پا بر جا نیست
2 یکدم فرصت به هر دو عالم ندهیم کم فرصتی ار کند فلک با ما نیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 یک جرعه هر آنکه از می ما نو شد عیب و هنر تمام عٰالم پوشد
2 ما صاف دلان کینه نداریم ز مهر خون در دل ما ز مهر دشمن، جوشد
1 ای یافته هر چه خواسته از یزدان اسکندر و مهدی و سلیمان زمان
2 ای آنکه ز شٰان، میر در گاه تو را قیصر، قیصر خواند و خاقان، خاقان
1 تا جانب دوست رو ز هر سو نکنی از گلبن تحقیق گلی بو نکنی
2 چون جانب دوست رو نهی هر جا هست ز نهار بجانب دگر رو نکنی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به