-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما را ز سر کوی غمت راه به در نیست مشکل که جز این کوی مرا روی دگر نیست
2 دل بردی و جان را به غم عشق سپردی و امروز غذایم بجز از خون جگر نیست
3 این شب چه شب محنت ایام فراقست فریاد که در وی اثر صبح مگر نیست
4 در ظلمت این شب که تواند قدمی رفت کاین راه پر از خوف و امّید سحر نیست
5 از آتش هجران تو بگداخت جهانی واندر دل خارای تو یک ذرّه اثر نیست
6 نگذشت چرا بر من خاکی ز سر لطف آن سرو گل اندام که بر ماش گذر نیست
7 در مکتب عشاق بسی سعی نمودیم ما را بجز از آیت عشق تو ز بر نیست