- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما را به جهان جز غم تو یار نباشد جز جستن وصل تو مرا کار نباشد
2 از گلشن وصل تو من خسته جگر را در پای دلم جز اثر خار نباشد
3 چون سرو روان گر گذری پیش من آری در پای تو جز جان من ایثار نباشد
4 دانی به چه شرط این بتوان کرد که آن دم در مجلس ما صحبت اغیار نباشد
5 هستی تو طبیب دل پردرد جهانی لیکن دل تو در غم بیمار نباشد
6 حال من غمدیده تو بنگر که چه باشد بیمار غم عشقم و تیمار نباشد
7 گویند که دل را بده از دست به دلدار دل داده ز دستم من و دلدار نباشد
8 بیداری شبهای من خسته عجب نیست در درد فراق تو که بیدار نباشد
9 در کوی تو بارست سگان را به چه معنی این بنده مهجور تو را بار نباشد