-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما را نبود قاعده ی جنگ و جدالی اما بود امید به صلحی و وصالی
2 با تو نتوانم که به روی تو برآیم گر بر منت از وجه عتاب است خیالی
3 اما به شفاعت ز سر عجز توانم گفتن که ببخش ار به قبول است مجالی
4 هم بی بر و باری نبود عاقبت الامر در باغ جهان هر که بر آورد نهالی
5 ما را بر تو گر نبود بار عجب نیست باز از بر تو در خور ما هست محالی
6 از دور به نظاره توان کرد نگاهی و ز طرف تتق جلوه توان داد جمالی
7 در ساغر اخلاص به خلوت گه عشاق ما را بده از کوثر خم خانه زلالی
8 از روی خیال تو به سیری نکنم میل این باشد اگر باشدم از غیر ملالی
9 از دنیی و از عاقبتم با تو گریز است عشق است کز او نیست به سر در همه حالی
10 در مرتبه ی عاشق و عاقل ز نزاری کردند گروهی ز سر دست سوالی
11 گفت این مثل خضر و کلیم است معین زین بیش به این نکته نیفزود مقالی