-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما همه شیداییان بودیم و مستان وداد «زاد فی الطنبور نغما» حسن او چون جلوه داد
2 گفت دلبر:عاشقا،برگو،چه خواهی من یزید؟ گفتم:ای جان و جهان، آخر چه گویم؟من یراد
3 باد بوی زلف مشکین تو می آرد بمن شاد شد جانم زبوی باد،جانش شاد باد!
4 گر مرادی بایدت، در نامرادی زن قدم یافتند از نامرادی عاشقان گنج مراد
5 گفتمش : اندر نهادم هیچ کس غیر تو نیست گفت : نوشت باد،نوش،ای عاشق نیکونهاد!
6 از دو بیرون نیست ره،گر مرد این راهی بدان: یا طریق جد بباید، یا سبیل اجتهاد
7 قاسمی نام ترا جان و جهان گفت، ای عزیز سیر او چون بر سبیل «علم الاسما» فتاد