-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما برفتیم و دل آواره در کویت بماند جان نماند از عشق و در دل حسرت رویت بماند
2 جان در این طوفان غم بر باد شد، لیکن خوشم کز تن خاکی غباری بر سر کویت بماند
3 شمع وار از جمع رندان رفتی و سوزت نرفت همچو گل دامن کشان بگذشتی و بویت بماند
4 ما خود از خاک درت رفتیم، لیکن گاهگاه پرسشی میکن دل ما را، که پهلویت بماند
5 از تن شاهی خیالی هم نماند از غم، ولی همچنان در دل خیال قد دلجویت بماند