-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما نیز قیامت که بگفتند بدیدیم با حور نشستیم و به فردوس رسیدیم
2 زان می که حلال است چنان مست ببودیم کز هرچه حلال است و حرام است بریدیم
3 مستان الستیم ولی نفی گمان را با خلق نمودیم که بی خود زنبیدیم
4 آب خضر اینجاست که ماییم ولی چشم باریک نظر بود سر چشمه ندیدم
5 اول به دم اهل علو غره نبودیم صوری به جهان در زسر جهل دمیدیم
6 دیگر به ورع جامه ی طامات ندوزیم یک رنگ ببودیم و دوتایی بدریدیم
7 تو خود منه ای خواجه که ما هم چو گروهه با آخر سررشته ی خود باز دویدیم
8 آن بار کژی بود که بی فایده عمری از عقل به تنبیه و ستم می طلبیدیم
9 دیوانه ببودیم نزاری و محال است امید به هشیاری آن می که چشیدیم
10 گر فایده ی دیگرت از عشق نباشد آخر نه بدین واسطه از خود برهیدیم