- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا بنای عاشقی در کاینات انداختیم چتر رفعت را بملک لامکان افراختیم
2 چون ظهور کل او اول بنقش ما نمود بار دیگر ما جهان را مظهر خود ساختیم
3 شد نهان در پرده کثرت جمال وحدتم تا نقاب عزت از غیرت برو انداختیم
4 مابسودای وصال دوست در بازار عشق نقد هستی در قمار نیستی در باختیم
5 هرکه خالی کرد خود را از خودی مانند نی از دم جانبخش او را در نفس بنواختیم
6 چون شعاع نور وحدت گشت تابان بر دلم نقش کثرت را ز لوح سینه وا پرداختیم
7 تا تجلی کرد واجب نقش ممکن شد فنا بی اسیری مایکی بودیم و دو نشناختیم