- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بسوختیم و ز ما هیچ بر نیامد دود به درد عمر شد و ناله مان کسی نشنود
2 نفس برید و دل از مهر همنفس نبرید غنود بخت و دمی یار در برم نغنود
3 نداند آنچه مسلمان که سنگدل پریئی به کافری دل مومین مومنی بر بود
4 به غمزه چشمان بر خون من نبخشاید خدنگ و پیکان بر خون صید کی بخشود
5 ز تاب مهر سراسر تنم چو موی بکاست که در تنش سر موئی ز مهر من نفزود
6 ز باغ وعده وصل رخش گلی نشکفت که خار حادثه رخسار جان من نشخود
7 شکیب بود به امید عمر یکچندم چو گشت مایه عمرم زیان شکیب چه سود
8 به وصل وخلوتم امید داد وبار نداد به ناامیدیم این بار انتظار چه بود
9 به بوسی از لب او راضیم و آن بی رحم به جان و دین و دل از ما نمی شود خشنود