بسوختیم و ز ما هیچ بر نیامد دود از مجد همگر غزل 31

مجد همگر

آثار مجد همگر

مجد همگر

بسوختیم و ز ما هیچ بر نیامد دود

1 بسوختیم و ز ما هیچ بر نیامد دود به درد عمر شد و ناله مان کسی نشنود

2 نفس برید و دل از مهر همنفس نبرید غنود بخت و دمی یار در برم نغنود

3 نداند آنچه مسلمان که سنگدل پریئی به کافری دل مومین مومنی بر بود

4 به غمزه چشمان بر خون من نبخشاید خدنگ و پیکان بر خون صید کی بخشود

5 ز تاب مهر سراسر تنم چو موی بکاست که در تنش سر موئی ز مهر من نفزود

6 ز باغ وعده وصل رخش گلی نشکفت که خار حادثه رخسار جان من نشخود

7 شکیب بود به امید عمر یکچندم چو گشت مایه عمرم زیان شکیب چه سود

8 به وصل وخلوتم امید داد وبار نداد به ناامیدیم این بار انتظار چه بود

9 به بوسی از لب او راضیم و آن بی رحم به جان و دین و دل از ما نمی شود خشنود

عکس نوشته
کامنت
comment