دی بر در دلدار نشستیم از ابن یمین فریومدی غزل 309

ابن یمین فریومدی

آثار ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

دی بر در دلدار نشستیم زمانی

1 دی بر در دلدار نشستیم زمانی گفتیم بگوئید که اینجاست فلانی

2 آنعاشق سرگشته که جز زلف تو کس را ز آشفتگی حال دلش نیست نشانی

3 چون نام من شیفته بشنید نگارم کاندر تن خوبی بجز او نیست روانی

4 برخاست روانی ز سر ناز و کرشمه میرفت خرامان چو یکی سرو روانی

5 آمد برضا جوئی عشاق و چو دیدم دیدیم بتی قوت دل قوت جانی

6 چون دیده موری و چو یک تاره موئی آورد ببازار دهانی و میانی

7 هر چند سخن گفتن شیرینش یقین است لیک از دهنش میشودم دل بگمانی

8 سازد سپر ماه زره هر که بیابد از غمزه ابروی خوشش تیر و کمانی

9 گردون چو وی و ابن یمین پیش نیارد دیگر بجهان وعده دهی عشوه ستانی

عکس نوشته
کامنت
comment