- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دی بر در دلدار نشستیم زمانی گفتیم بگوئید که اینجاست فلانی
2 آنعاشق سرگشته که جز زلف تو کس را ز آشفتگی حال دلش نیست نشانی
3 چون نام من شیفته بشنید نگارم کاندر تن خوبی بجز او نیست روانی
4 برخاست روانی ز سر ناز و کرشمه میرفت خرامان چو یکی سرو روانی
5 آمد برضا جوئی عشاق و چو دیدم دیدیم بتی قوت دل قوت جانی
6 چون دیده موری و چو یک تاره موئی آورد ببازار دهانی و میانی
7 هر چند سخن گفتن شیرینش یقین است لیک از دهنش میشودم دل بگمانی
8 سازد سپر ماه زره هر که بیابد از غمزه ابروی خوشش تیر و کمانی
9 گردون چو وی و ابن یمین پیش نیارد دیگر بجهان وعده دهی عشوه ستانی