1 ما ترا حرمتی اگر داریم نه ز اندیشه ییست یا بیمی
2 یا اگر خود تو گنج قارونی از تو داریم چشم بر سیمی
3 ما خود از روی مردمی خواهیم که ترا می کنیم تعظیمی
4 همه ریشت بکون سگ گفتیم چون تو درخشم می شوی نیمی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 در فراقت دل ازین سوخته تر نتوان داشت خویشتن را به ازین زیر و زبر نتوان داشت
2 سرخ روییّ خود از لعل تو می دارم چشم وین چنین چشم کز از خون جگر نتوان داشت
1 رخت تاثیر آهی بر نتابد غمت هر دستگاهی بر نتابد
2 چنان نازک رخی داری که از دور بصد حیلت نگاهی برنتابد
1 ای مرا کرده مشوّش زلفت وی ز گل ساخته مفرش زلفت
2 تا که در خسته دل ما پیوست نیست خالی ز کشاکش زلفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **