1 ما تو را حرمتی اگر داریم نه زاندیشه ای است یا بیمی
2 یا زمال تو، گر بسی داری چشم داریم بر زر و سیمی
3 لیک از روی مزد می خواهیم که تو را می کنیم تعظیمی
4 همه ریشت به کوه ما گفتیم چون تو در خشم می شوی نیمی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گر حکمت محض خواهی و علم اصول از لوح دلت بشوی این نقش فضول
2 گر بی تکرار علم حاصل نشود پس عَلمنی چراست در شأن رسول
1 مشغول هوا تو را کجا بشناسد خود کیست که عقل از هوا بشناسد
2 این کار به بازوی تن خاکی نیست هو نور[ر]ی باید که تو را بشناسد
1 تا با خلقی تو بی گمان بی دینی تا قبلهٔ تو خلق بود مسکینی
2 از هرچه جز اوست دیده و دل بر دوز تا سلطنت اول و آخر بینی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **