1 ما بهر هلاک خود هلاکیم ز الایش آب و خاک پاکیم
2 عین عشقیم و آن حسنیم روح محضیم و جان پاکیم
3 تا دست بهم دهیم خشتیم تا چشم بهم نهیم خاکیم
1 ای آنکه به دل تخم امل را کشتی بگذر ز همه که خود بخواهی هشتی
2 تا ذرهای از نام و نشانت بر جاست آویختی و سوختی و برگشتی
1 نمیدانی تو رسم دوست داری نمیدانم که با جانم چه داری
2 مگو پیمان و عهدم استوار است که در پیمان شکستن استواری
1 وصالش دمی گر شود حاصلم چو نو دولتان بر نتابد دلم
2 که دارد حریفان نشانم دهید طلسمی که بگشاید این مشکلم