- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما بی به روی تو آهم ز ثریا بگذشت بسیاری دیده دریا شد و هر قطره ز دریا بگذشت
2 گرچه در مجمع دل درد بود صدرنشین ناله چون برتر ازو بود به بالا بگذشت
3 گر صبا آمد و بوی تو ز ما داشت دریغ شاکریم از تو به هر حال که بر ما بگذشت
4 چمن جان مرا غنچه شادی بشکفت تا خیال دهنت در دل شیدا بگذشت
5 سرو می خواست به پابوس تو آید چون آب لیکن از جو نتوانست به یک پا بگذشت
6 بی که فرمودم از آن لب دل خود را پرهیز صوفی ما نتوانست ز حلوا بگذشت
7 ای که گفتی ببرم نه تو پیش طبیب در این رنج که کارم ز مداوا بگذشت
8 دی بر آن خاک در از جان رمقی داشت کمال جعل الجنة مثواه همانجا بگذشت