-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما ز یک جانب، رقیب از یک طرف در کوی تو روی با ما کن، که چشم او نبیند روی تو
2 دیده نااهل و روی این چنین، حیفست، حیف! چشم بد، یارب، نیفتد بر رخ نیکوی تو!
3 بعد ازین سر از سر زانو نخواهم برگرفت تا نبینم غیر را زین بیش همزانوی تو
4 می کنی بیداد و میگویی که: این خوی منست این چه خوی و این چه بیدادست؟ داد از خوی تو!
5 چون نیامیزی بمن، در کوی خود زارم مکش خون من، باری، نیامیزد بخاک کوی تو
6 ما چو از هر سو بخاک کویت آوردیم رو بعد ازین روی نیاز ما و خاک کوی تو
7 خاک ره گشتم، گر آب دیده بگذارد مرا همره باد صبا برخیزم، آیم سوی تو
8 همچو ماه نو هلالی خم نگشتی شام غم گر نبودی مایل طاق خم ابروی تو