- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پهلوی خوان بسر کوی حبیب آمده ایم بهر درمان دل خود بطبیب آمده ایم
2 این هم از وصل تو افتاد که ناگاه امروز بسرکوی غم از جور رقیب آمده ایم
3 هرکسی قسم و نصیبی ز تو حاصل دارند ما چنین واله غم بهر نصیب آمده ایم
4 ما جوی از غم عشقت بدو عالم ندهیم از ازل عاشق و هشیار و لبیب آمده ایم
5 روی بنمای، که تا پیش رخت جان بدهیم که بدیدار تو امروز غریب آمده ایم
6 ما بصورت بتو نزدیک و بمعنی نزدیک منت از دوست که با یار قریب آمده ایم
7 قاسمی روی ترا دید دل از دست بداد چون بدیدار تو خوش حال و نجیب آمده ایم