عزلت گزیده ایم به عزت رسیده ایم از سعیدا غزل 505

سعیدا

سعیدا

سعیدا

عزلت گزیده ایم به عزت رسیده ایم

1 عزلت گزیده ایم به عزت رسیده ایم صحت شدیم تا که ز صحبت بریده ایم

2 غافل مشو ز چشم حوادث که در دمی همچون نگه ز دیدهٔ بینا بریده ایم

3 هر موج خیز گریهٔ ما بحر خون بود با نوح، این تلاطم طوفان ندیده ایم

4 آیینه جام باده و تخت است تخته پوست ما قصهٔ سکندر و دارا شنیده ایم

5 در آرزوی خانهٔ آن خانمان خراب هر کوچه ای که بود به عالم دویده ایم

6 بد می رسد به گوش، صدای گرفت و گیر تا از میان خلق چو آهو رمیده ایم

7 جز خال دانه ای نبود آرزوی ما در سبزه زار سنبل و ریحان چریده ایم

8 کردیم گریه گر دم آبی رسیده است خون خورده ایم تا لب نانی گزیده ایم

9 خواهی ز طول عمر سعیدا خبر شوی چون مغربی گذشته و صبحی دمیده ایم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر