1 مجلسی داریم الحق جامع هر کام دل ای دریغا نیست در وی منظر چالاک تو
2 راستی را جمله اسباب عشرت حاصل است هیچ دیگر در نمیباید درو الاک تو
1 مرا چو یاد خراسان گذر کند بضمیر ز خون دیده کنم همچو لاله برگ زریر
2 چنانم آتش دل بر فلک زبانه زند که یک شرر بود از شعله هاش چرخ اثیر
1 شاه جهان چو پای فرا پیش صف نهاد دشمن برای تیر وی از جان هدف نهاد
2 دارای دین طغایتمور خان که بر دلش ایزد بروز کین رقم لاتخف نهاد