- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما ندانیم که کشتی غمت را رانیم نام تو ورد زبانست و ز جانت خوانیم
2 گرچه ملّاح جهانیم به دریای غمت چون وزد باد جفای تو به جان درمانیم
3 سرو سامان نبود مردم سودازده را در غم عشق تو زان بی سر و بی سامانیم
4 وعده وصل همی داد مرا دلبر و باز صبر فرمود مرا از وی اگر بتوانیم
5 جان شیرین جهت صحبت جانان باشد تو مپندار که ما از تو به جان وامانیم
6 دردمندیم و لب لعل تو درمان منست عمرها رفت که ما در پی آن درمانیم
7 گر به بوسیدن پایت بدهی فرمانم تا بود جان به جهان بنده آن فرمانیم
8 گر کند دیده ی ما میل به رویی جز تو در جهان راست که ما ناکس تردامانیم