- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما کسی را نشناسیم که غم نشناسد هست بیگانه مرا آن که الم نشناسد
2 من و آن غمزه که چون تیغ برآرد ز میان طایر بتکده و مرغ حرم نشناسد
3 شرم باد از صنمی، برهمنی را که اگر در حرم دیده گشاید به صنم، نشناسد
4 یا رب آن کس که کند تهمت شادی بر من تا ابد کام دلش لذت غم نشناسد
5 با شهیدان شهادت که غم راز لبم زخم ما مرهم و الماس به هم نشناسد
6 دل عرفی بود آسوده ز هر بود و نبود دو جهانی که وجود است، عدم نشناسد