- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ما به شادی جهانی نفروشیم دولت این است که ما یافته ایم از ستمش
2 غمش صاحب درد شناسد که چه لذت دارد آن حلاوت که به مجروح رسد از المش
3 تو بصورتگر چین باز نما عارضه خویش تا خطت بیند و از دست بیفتد قلمش
4 چون قلم بر ورق عشق نشد حرف شناس تا نشد پاک ز دیباچه هستی رقمش
5 هر که آشفته آن سلسله مشکین نیست کرده اند اهل محبت به جنون مهمش
6 سالک آنست که هر دم ز سر راه وجود ببرد جاذبه عشق بکوی عدمش
7 تا قدم بر سر هستی ننهد مرد کمال کس نخواند به جهان عاشق ثابت قدمش